امام زمان در آیات قرآن و شعرهای مذهبی

زندگی امام پسند.معرفت امام

امام زمان در آیات قرآن و شعرهای مذهبی

زندگی امام پسند.معرفت امام

معرفت علمی و اخلاص عملی
چه ایاتی در قرآن به حضرت مهدی علیه السلام و مطالب مربوط به ایشان تاویل شده است
شعرهای مذهبی خودم

آخرین نظرات

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر عاشورا» ثبت شده است

۱۳
دی

صله از دست تو مولای غریب:

در ماتم جاودانه حسین سلام الله علیه😭



آیینه رو  به  دشت  بلا  ایستاده  بود

بر قامت رشید علم....تکیه داده بود


گویی هزار نوحه در آواز رود بود

هشتاد و چار بغض گلو رو به جاده بود


سر سلسله شبیه قیامت،ولی کمان

  • محب الحسینی
۰۶
شهریور


روز ترویه

8ذیحجه

آغاز حرکت سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سوی کوفه


*وداع کعبه با سیدالشهدا علیه السلام*


کعبه گفت آقا کجا ؟ پیشم بمان

 سوره ی حجی شب قربان بخوان


 گفت حج عشق ، حج اکبر است

 هدی من خون گلوی اصغر است 


 در منای کربلا هفتاد وچند

حلق اسماعیل من آماده اند


 می روم تا حج عاشورای عشق 

نینوایی تا ابد از نای عشق


می روم تا بشنوم لبیک ها

از میان نامه ها و پیک ها


تا حبیب و حر مرا یاری کنند

 نزد یزدان آبروداری کنند


 مسلم از دارالاماره پر زند

تا به دشت نیزه باران سرزند


تا که ماه هاشمی سقا شود

 قبله ی دریای حاجت ها شود


 قاسم از جام عسل مستی کند

 با برادر خوب همدستی کند


 تا رقیه گوشواره واکند

 آفتابی در شبی پیدا کند


 تا سکینه بشنود از خون و سنگ 

 قصه هایی تازه از میدان جنگ


 خواهرم استاد همدردی شود

 اسوه ی عشق و جوانمردی شود


 تا بخوانم کهف و تفسیرش کند

 غصه ی خون گلو پیرش کند


 خون بجوشد در رگ مختارها

 تا ظهور حق بروید یارها


کعبه گفت : آری برو در دامنت

بس شکفته کعبه هایی چون من ات


می چکد خون از سخن های دلت 

 عصر عاشوراست حل مشکلت


 روی نیزه بی کفن احرام بند

 نعل آن ده اسب هم آماده اند


 کعبه اشکی ریخت با اندوه و آه😔

 رفت تا برتن کند رخت سیاه...🕋



اشاره:

امام حسین علیه السلام برای حفظ حرمت مکه و ترور نشدن در خانه امن الهی بدست عمال یزید ملعون

قبل از شروع مراسم حج

مکه را به قصد کوفه(با دعوت کوفیان) ترک نمودند

🕋🕋🕋🕋

یا رب الحسین 

بحق الحسین

اشف صدر الحسین

بظهور الحجه

اللهم عجل لولیک الفرج


🌴نشر به یاد شهید تشنه لب


@fkpoem

  • محب الحسینی
۱۰
ارديبهشت


برای مولود محبوب سوم شعبان

ابیعبدالله الحسین علیه السلام🌴❤️


کشته دشت بلا  عشق من است

زندگی معناش با او بودن است


فکر می کردم فقط من عاشقم

عاشقی دل خون ولی نالایقم


دیدم اما یک جهان بی تاب اوست

ابر های آسمان بی تاب اوست


قلب های مادران بی تاب اوست

گریه های کودکان بی تاب اوست


این زمین در هر زمان بی تاب اوست

عالمی بی تاب نام ناب اوست


لیلی مجنون ترانی از من است

کعبه ی دل خون ترانی از من است


من کی ام ؟یک نقطه ریز سیاه

توی طومار عزاداران شاه


این چه عشقی در دل خلق خداست

پس حسادت های عاشق ها کجاست؟


عاشقانش یار و دلدار هم اند

جرعه نوشان سبوی ماتم اند


صاحب خونش که "خون گریان" اوست

سر پیوند عزاداران اوست


مهدی ما وارث کرببلاست

راه پیوند جهانی با خداست


شعر 9

زمان شعر اردیبهشت 95

@fkpoem

  • محب الحسینی
۰۹
مهر

 

فریاد عطش ،فضای جان را پر کرد

هر قطره ی اشک عاشقان را در کرد

زهرا که شفاعتش امید فرداست

او "حرمله"ای را به نگاهی "حر "کرد
  • محب الحسینی
۰۷
مهر

با نام حسین اگر دلت پرپر زد

با دیدن شش گوشه اگر می لرزد

صد بار اگر جان بدهی در پایش

چون جای حسین است ،دلت،می ارزد
  • محب الحسینی
۰۶
آذر

این دو شعر رو بخونید

من و خواهرم در دو شهر دور از هم زندگی میکنیم

تقریبا هم زمان باهم دو شعر گفتیم با مفهوم و ردیف و قافیه متشابه

اول شعر خواهرم:

در اندوه زیارت اربعین

چون تکه ابر سر به هوا گریه میکنم

این روزها سبک،و رها گریه میکنم

از "قاف"عشق رد شده ام،حال،بی نصیب

چشمم به رد قافیه ها گریه میکنم

وقتی کبوتران همگی عازم تو اند

من آن قناری ام که جدا گریه میکنم

در این قفس که دید مرا تار کرده است

در آرزوی کرببلا گریه می کنم

من را ببخش،نوکر خوبی نبوده ام

اما فقط به عشق شما گریه میکنم

گاهی به یاد العطش کودکان و گاه

بر قاه قاه اوج جفا گریه میکنم



هر کس "حسین"کرد نگاهش؛قبول شد

من هم قبول یا که نه یا..گریه میکنم

من از تو می سرایم و شعرم شبیه شمع

اشکش شده ست قافیه ها گریه میکنم


این گریه ها فدای سر موی او که گفت:

"بر جد خویش صبح و مسا گریه میکنم"😭


حالا شعر بنده حقیر

در حسرت نگاه خورشید پشت ابر

ازکربلاتاسامراتان گریه کردم

آقابرای گریه هاتان*گریه کردم

بغضم دراین دنیای پرآشوب واشد

برشیعه های بینواتان*گریه کردم

سوزمدینه،غربت سردبقیع و

برغصه بی انتهاتان*گریه کردم

وقتی شنیدم صبح وشب خون گریه کردی

برجدسرازتن جداتان*گریه کردم

درسوریه؛ حب شماامروزجرم است

تک تک برای شیعه هاتان*گریه کردم

زینب هنوزعباس میخواهداسیراست

بربغض ناموس خداتان*گریه کردم

برمادری که بین میخ ودرب ودیوار

باناله اش میزدصداتان*گریه کردم

برکودک6ماهه ای دردست بابا

آقادلم کرده هواتان*گریه کردم

شایدببخشیدو به پاس اشکهایم

پاسخ دهیدوبشنویدآقاصدایم

قلبم گرفته ازگناهان زیادم

امابجزذکرظهورت نیست یادم

چشمم اگرچه ازگناهان تارگشته

کل وجودم از غمت بیمارگشته

آقانگاهت زندگی بخش است دریاب

این عاشق دیوانه رفت از دست دریاب..

😭😭😔

  • محب الحسینی
۰۴
آبان

 

وداع مادر با شیر خوار

روی دستان پدر آهسته خوابیدی علی

خواب دریا را کنار آسمان دیدی علی

من نگاهت می کنم گریان ولی امیدوار

تا همیشه قلب مادر را تو امیدی علی

راه را کج کردی اما سمت پشت خیمه گاه

بی وداع از مادرت یکباره کوچیدی علی

کاش صبری می نمودی تا دو ساعت تا غروب

شیر می آمد به سینه؛گرچه نوشیدی علی

شیر‌آخر را از آن تیر سه شعبه با گلو

گر چه از شیرت گرفتم؛شیر جاویدی علی

عمه می گوید که خونت آسمان را شسته است

روسپیدم کرده جای گریه خندیدی علی

گر چه شش ماه است قلبم خنده ات را می تپد

خنده ی آخر جنون بر قلب باریدی علی

زیر خاکی ،نور دل،شاید ولی بر نیزه ها

ساعتی دیگر به رویم باز تابیدی ...
  • محب الحسینی
۳۰
مهر

قصه پهلوون فداکار کربلا

خورشیدِ تو آسمونو دوست دارم

امامایِ مهربونو دوست دارم

خنده یِ رنگین کمونو دوست دارم

قصه هایِ مامان جونو دوست دارم

گوشامو خوب باز میکنم دوباره

مامان جونم برام یه قصه داره

قصه یِ یک پهلوون فداکار

سختی کشیده تویِ دنیا بسیار

پهلوونِ قصه ی ما، ابوالفضل

شیرْ پسرِ شیرِ خدا، ابوالفضل

مادرِ او فاطمه، ام البنین

بعدِ خانوم فاطمه، بود بهترین

برادرِ شجاعِ مولا حسین

ذکرِ لبش همیشه بود یا حسین

ازکوچیکی همیشه با برادر

ازهمه باوفا و باادب تر

  • محب الحسینی
۲۸
مهر

قصه ی شهید کوچولو

مامان جونم شبا برام همیشه

قصه می گه، قصه نگه نمیشه

می یادتویِ رختخوابَم، کنارم

می بینه که نخوابیدم، بیدارم

ازش میخوام قصه بگه بخوابم

زودی میرم تا بیا رم کتابم

دیشب برام یه قصه ی جدید گفت

قصه ی یک کوچولوی شهید گفت

چشام پر از گریه شد و خوابیدم

خوابِ علی کوچولو رو می دیدم:

مامانِ اون دیگه براش شیر نداشت

دستایِ خسته ی مامان گیر نداشت

تشنه بودن تویِ بیابونِ داغ

رو زمینا، به جای آب، خون داغ

بابا دیگه تنهایِ تنها شده

بعدِ عمو قامتِ اون تا شده

آخه عمو رفته بود آب بیاره

امّا حالا علی عمو نداره

دشمنا هی می رقصن و می خندن

آ بو به رویِ خیمه ها می بندن

  • محب الحسینی